۱۵ بهمن ۱۴۰۱، ۱۱:۲۳

اشعار علوی به انتخاب مجله مهر؛

هم‌نوایی شاعران بزرگ زبان فارسی در وصف امیرالمومنین (ع)

هم‌نوایی شاعران بزرگ زبان فارسی در وصف امیرالمومنین (ع)

در این مطلب نگاهی داریم به پنج عنوان از بهترین اشعار در وصف امیرالمومنین (علیه السلام).

خبرگزاری مهر؛ گروه مجله - جواد شیخ الاسلامی: شاعران بسیار زیادی از گذشته تا امروز در وصف امیرالمومنین امام علی (ع) قلم زده‌اند و سعی داشته‌اند با کلمات‌شان این حقیقت مطلق را ترسیم کنند و از او بگویند. به همین دلیل اگر بخواهیم گزیده‌ای از بهترین شعرها را در وصف حضرت گلچین کنیم، این سیاهه بسیار طولانی خواهد شد. تصمیم گرفتیم به مناسبت ولادت حضرت علی (ع) چند شعر که هم از بهترین شعرهای علوی زبان فارسی است و هم برای تمام مخاطبان قابل درک و دریافت است را انتخاب و منتشر کنیم. شما را دعوت می‌کنیم به سر فرو بردن در این بحر عمیق و لذیذ و روح‌افزا، با وصف شاه نجف، امیرالمومنین، علی (ع).

کسایی مروزی، از اولین شاعرانی که در زبان فارسی برای امام علی شعر سروده‌اند

یک. بگذارید اولین شعر را با شاعری شروع کنیم که در زمانه‌ای بسیار دورتر از ما زندگی می‌کرد و همچون ما عاشق علی بود. «کسایی مروزی» شاعر قرن چهارم و از بزرگ‌ترین شاعران آغاز تاریخ شعر فارسی است. با این حال متأسفانه بیشتر شعرهای او از میان رفته و آثار اندکی از این شاعر بزرگ پارسی‎گو به دست ما رسیده است. بیشتر صاحب‎نظران علت «از میان رفتنِ» آثار کسایی را «از میان بردن» شعرهایش توسط حاکمان متعصب و متعصبانِ مذهب عامه، به خاطر گرایش شیعی او می‌‎دانند. چه اینکه کسایی در زمان خفقانِ مذهبی حاکمانِ پیروی خلیفه و در دورانِ مهجوریت شیعه، باورهای شیعی و فضائل امیرالمومنین امام علی بن ابی‎طالب (ع) را در شعرهای برجسته خویش منعکس می‌‎کرده است. همچنین کسایی در شعرهایش پروای این را نداشته که نه‌تنها به حاکمانِ غزنوی، بلکه به خلفای عباسی نیز آشکارا طعنه بزند.

اولین شعری که در این لیست می‌خوانیم، شعری کوتاه از کسایی مروزی است که هم از او بابت سردمداری‌اش در شعر علوی تقدیر کرده باشیم، هم شعری کوتاه و روان و دوست‌داشتنی را بخوانیم:

مدحت کن و بستای کسی را که پیمبر
بستود و ثنا کرد و بدو داد همه کار
آن کیست بدین حال و که بوده است و که باشد؟
جز شیر خداوند جهان، حیدر کرّار
این دین هدی را به مثل دایره‌ای دان
پیغمبر ما مرکز و حیدر خط پرگار
علم همه عالم به علی داد پیمبر
چون ابر بهاری که دهد سیل به گلزار

سعدی؛ شاعر شیرین‌سخن زبان فارسی و عشق علی (ع)

دو. مگر می‌توان حرفی از شعر فارسی زد و نام سعدی را به یاد نیاورد؟ سعدی از بزرگ‌ترین شاعران زبان فارسی و البته همچنین نویسنده‌ای توانا، فقیهی متحبر، مفسری چیره‌دست، محدثی مسلط به احادیث، عارفی ژرف‌اندیش و عالمی جهان‌دیده و در یک کلمه از جامع‌ترین شخصیت‌های تاریخ ادبیات فارسی است. ارادت سعدی به اهل بیت پیامبر (ص) مثال زدنی است. مدعی نیستیم که سعدی قطعاً شیعه بوده و تقیه می‌کرده، ولی اگر هم شیعه بود جز این نمی‌گفت:

کس را چه زور و زهره که وصف علی کند

جبار در مناقب او گفته «هال اتی»

زورآزمای قلعه خیبر که بند او

در یکدیگر شکسته به بازوی «لافتی»

مردی که در مصاف زره پیش بسته بود

تا پیش دشمنان نکند پشت بر غزا

شیر خدا و صفدر میدان و بحر جود

جان بخش در نماز و جهان‌سوز در وغا

دیباچه مروت و دیوان معرفت

لشکر کش فتوت و سردار اتقیا

فردا که هر کسی به شفیعی زنند دست

ماییم و دست و دامن معصوم مرتضی

شهریار و شعری که مورد عنایت امیرالمومنین (ع) قرار گرفت

سه. مگر می‌توان از شعر علوی سخن گفت و از شهریار نه؟ چند شعر علوی از شهریار در خاطر ما مانده است که یکی از آنها مثنوی «علی آن شیر خدا شاه عرب» است و دیگری غزل «علی ای همای رحمت». شهریار با این غزل در وصف امیرالمومنین (ع) برای همیشه خود را در خاطر علی‌دوستان جاودان ساخته است. شاید شما هم ماجرای جالب این شعر و عنایت امیرالمومنین به شهریار بابت ایت غزل را شنیده باشید. وگرنه، توصیه می‌کنیم روایت آیت الله مرعشی نجفی از شعر شهریار را جستجو کرده و بخوانید. این شما و این شعری که مورد توجه امیرالمومنین بوده است:

علی‌ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ماسوا فکندی همه سایه‌ی هما را

دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم به خدا قسم خدا را

به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند
چو علی گرفته باشد سر چشمه‌ی بقا را

مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را

برو ای گدای مسکین در خانه‌ی علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را

بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من
چو اسیر تست اکنون به اسیر کن مدارا

بجز از علی که آرد پسری ابوالعجائب
که علم کند به عالم شهدای کربلا را

چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان
چو علی که می‌تواند که بسر برد وفا را

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را

بدو چشم خون فشانم هله ای نسیم رحمت
که ز کوی او غباری به من آر توتیا را

به امید آنکه شاید برسد به خاک پایت
چه پیام‌ها سپردم همه سوز دل صبا را

چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان
که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را

چه زنم چو نای هردم ز نوای شوق او دم
که لسان غیب خوش‌تر بنوازد این نوا را

«همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایی بنوازد و آشنا را»

ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب
غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریارا

وقتی مولانا از علی می‌گوید

چهار. شعر بعدی شعری است از مولوی. ما هیچگاه نمی‌توانیم به روشنی بگوییم که مولوی شاعری شیعی بوده است یا اهل سنت. اما بسیاری از پژوهشگران معتقدند مولانا با نحوه سخن از گفتن‌ش از امیرالمومنین (ع) به صورت بسیار رندانه نظر خودش را درباره حضرت بیان کرده است. با این‌همه گذشته از این اختلاف نظرها، آنچه که مهم است این است که امیرالمومنین در وصف تمام شاعران بزرگ زبان فارسی مقامی رفیع داشته و عموماً تجلیلی که از ایشان می‌شود بسیار برجسته‌تر و خاص‌تر از دیگر شخصیت‌های تاریخی صدر اسلام است. مولوی در مثنوی معنوی بارها و بارها و بارها به وصف حضرت می‌پردازد، اما ما در این مطلب یکی از زیباترین فرازهای مثنوی معنوی را برای شما انتخاب کردیم:

از علی آموز اخلاص عمل
شیر حق را دان مطهر از دغل

در غزا بر پهلوانی دست یافت
زود شمشیری بر آورد و شتافت

او خدو انداخت در روی علی
افتخار هر نبی و هر ولی

آن خدو زد بر رخی که روی ماه
سجده آرد پیش او در سجده‌گاه

در زمان انداخت شمشیر آن علی
کرد او اندر غزااش کاهلی

گشت حیران آن مبارز زین عمل
وز نمودن عفو و رحمت بی‌محل

گفت بر من تیغ تیز افراشتی
از چه افکندی مرا بگذاشتی

آنچه دیدی بهتر از پیکار من
تا شدی تو سست در اشکار من

آنچه دیدی که چنین خشمت نشست
تا چنان برقی نمود و باز جست

آنچه دیدی که مرا زان عکس دید
در دل و جان شعله‌ای آمد پدید

آنچه دیدی برتر از کون و مکان
که به از جان بود و بخشیدیم جان

در شجاعت شیر ربانیستی
در مروت خود کی داند کیستی

در مروت ابر موسیی بتیه
کمد از وی خوان و نان بی شبیه

ابرها گندم دهد کان را بجهد
پخته و شیرین کند مردم چو شهد

ابر موسی پر رحمت بر گشاد
پخته و شیرین بی زحمت بداد

از برای پخته‌خواران کرم
رحمتش افراخت در عالم علم

تا چهل سال آن وظیفه و آن عطا
کم نشد یک روز زان اهل رجا

تا هم ایشان از خسیسی خاستند
گندنا و تره و خس خواستند

امت احمد که هستید از کرام
تا قیامت هست باقی آن طعام

چون ابیت عند ربی فاش شد
یطعم و یسقی کنایت ز آش شد

هیچ بی تأویل این را در پذیر
تا در آید در گلو چون شهد و شیر

زانک تاویلست وا داد عطا
چونک بیند آن حقیقت را خطا

آن خطا دیدن ز ضعف عقل اوست
عقل کل مغزست و عقل جزو پوست

خویش را تأویل کن نه اخبار را
مغز را بد گوی نه گلزار را

ای علی که جمله عقل و دیده‌ای
شمه‌ای واگو از آنچ دیده‌ای

تیغ حلمت جان ما را چاک کرد
آب علمت خاک ما را پاک کرد

بازگو دانم که این اسرار هوست
زانک بی شمشیر کشتن کار اوست

صانع بی آلت و بی جارحه
واهب این هدیه‌های رابحه

صد هزاران می‌چشاند هوش را
که خبر نبود دو چشم و گوش را

باز گو ای باز عرش خوش‌شکار
تا چه دیدی این زمان از کردگار

چشم تو ادراک غیب آموخته
چشمهای حاضران بر دوخته

آن یکی ماهی همی‌بیند عیان
وان یکی تاریک می‌بیند جهان

وان یکی سه ماه می‌بیند بهم
این سه کس بنشسته یک موضع نعم

چشم هر سه باز و گوش هر سه تیز
در تو آویزان و از من در گریز

سحر عین است این عجب لطف خفیست
بر تو نقش گرگ و بر من یوسفیست

عالم ار هجده هزارست و فزون
هر نظر را نیست این هجده زبون

راز بگشا ای علی مرتضی
ای پس س القضا حسن القضا

یا تو واگو آنچ عقلت یافتست
یا بگویم آنچ برمن تافتست

از تو بر من تافت چون داری نهان
می‌فشانی نور چون مه بی زبان

لیک اگر در گفت آید قرص ماه
شب روان را زودتر آرد به راه

از غلط ایمن شوند و از ذهول
بانگ مه غالب شود بر بانگ غول

ماه بی گفتن چو باشد رهنما
چون بگوید شد ضیا اندر ضیا

چون تو بابی آن مدینه علم را
چون شعاعی آفتاب حلم را

باز باش ای باب بر جویای باب
تا رسد از تو قشور اندر لباب

باز باش ای باب رحمت تا ابد
بارگاه ما له کفوا احد

هر هوا و ذره‌ای خود منظریست
نا گشاده کی گود کانجا دریست

تا بنگشاید دری را دیدبان
در درون هرگز نجنبد این گمان

چون گشاده شد دری حیران شود
مرغ اومید و طمع پران شود

غافلی ناگه به ویران گنج یافت
سوی هر ویران از آن پس می‌شتافت

تا ز درویشی نیابی تو گهر
کی گهر جویی ز درویشی دگر

سال‌ها گر ظن دود با پای خویش
نگذرد ز اشکاف بینی‌های خویش

تا ببینی نایدت از غیب بو
غیر بینی هیچ می‌بینی بگو

شعر عباس چشامی از بهترین شعرهای علوی معاصر

پنج. و آخرین شعر از این لیست، باز شعری است معاصر و نزدیک به زمانه ما. عباس چشامی شاعر هم‌روزگار ماست که شعرش زبانی روان و لحنی دوست‌داشتنی دارد. شعر او درباره امیرالمومنین بی شک جزو بهترین شعرهای علوی روزگار ماست و البته چقدر حیف که کمتر خوانده شده. به عنوان آخرین شعر از این لیست، شما را دعوت می‌کنیم شعر عباس چشامی درباره امام علی (ع) را بخوانید:

نام تو را زیاد شنیدیم، در حسرت مرام تو مانده

ای اولی که سکه‌ی مردی تا همچنان به نام تو مانده

تو واژه‌ای به ژرفی دریا، تو مشکلی به هیئت آسان

ای تا همیشه پای قلم‌ها، در بحر عین و لام تو مانده

ای عاشقان برای پرستش _تا بوده_ بعد حق به تو مدیون

ای شاعران برای سرودن _تا هست_ زیر وام تو مانده

عقل، آسمان این همه عاقل، در پله‌ی نخست تو عاجز

عشق، افتخار آن همه مجنون، زنجیری مدام تو مانده


هم ماه در حضور تو کودک، هم مهر در رکاب تو تاریک

هم روز در مسیر تو لنگان، هم شب در احترام تو مانده

ای هر که دیده رنگ سلامت، لبخند تو شکسته و زخمی

ای هر که برده لذت شیرین، همواره تلخ کام تو مانده

بعد از چه قدر سال که گفتی، بعد از چه قدر سال که نشنید

آنک به سوی ظالم و مظلوم، انگشت اتهام تو مانده

نهج‌البلاغه کو که بخوانند؟ نهج‌البلاغه کو که بفهمند؟

این گوش‌ها چه قدر هراسان از سیلی کلام تو مانده

بادا که تا هنوز بیفتد اینجا کلاه از سر دنیا

بیچاره او که خیره سرانه دنبال گردِ بام تو مانده

ما هر قدر که خاک تو باشیم، قنبر فقط یکی ست، یگانه است-

فخر فقط برای تو بودن در قبضه‌ی غلام تو مانده

آه ای تمام! من چه بگویم، بگذار تا تمام شود شعر
گفتم تمام، خوب نگفتم، کو مهدی؟ انتقام تو مانده…

کد خبر 5699945

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha